خسن احمدی؛ حسین هرسیج؛ حمید نساج؛ عباس حاتمی
چکیده
به گفته هانتینگتون، رشد کمی و تحول کیفی طبقه متوسط جدید منجر به توسعه نهادهای مدنی و زدودن نمادهای اقتدارگرایی شده و بدین ترتیب اکثریت لازم برای تغییر سیاسی فراهم میآید. پرسش این است که چرا علیرغم رشد این طبقه در عربستان سعودی و عراق، فرآیند تغییر سیاسی محقق نشده است؟ در چارچوب نظریه گذار و به روش مقایسهای مشخص گردید که هر ...
بیشتر
به گفته هانتینگتون، رشد کمی و تحول کیفی طبقه متوسط جدید منجر به توسعه نهادهای مدنی و زدودن نمادهای اقتدارگرایی شده و بدین ترتیب اکثریت لازم برای تغییر سیاسی فراهم میآید. پرسش این است که چرا علیرغم رشد این طبقه در عربستان سعودی و عراق، فرآیند تغییر سیاسی محقق نشده است؟ در چارچوب نظریه گذار و به روش مقایسهای مشخص گردید که هر دو کشور در رشد نمادهای طبقه متوسط جدید یعنی گسترش آموزش عالی، دیوانسالاری، ارتباطات و درآمد سرانه مشابه هستند. اما به دلیل موانع فرهنگی، ماهیت رانتیر بودن دولت، رابطه حامیپیرو و نقش منفی عامل خارجی، ایفای هرگونه نقش جهت پیشبرد دموکراتیزاسیون از این طبقه سلب شده و آزادسازی تاکتیکی از بالا نیز در صورت عدم تحقق مطالبات دموکراتیک، ممکن است گرایش به تغییرات انقلابی و قیام عمومی را باعث گردد. در عراق نیز بیثباتی سیاسی و ساختارهایی که آمریکاییها پس از فروپاشی رژیم بعثی تحمیل کردهاند باعث شده این طبقه نتواند پویشهای واقعی خود را در ایجاد دموکراسی ایجاد کند. در حالیکه عراق با فروپاشی رژیم صدام حسین، مرحله اول فرآیند گذار یعنی «شکست اقتدارگرایان» طی شده و در مرحله دوم یعنی «تقویت نهادهای دموکراتیک» به سر میبرد، در عربستان در مرحله نخست آن یعنی «شکست اقتدارگرایان» با موانعی جدی روبرو میباشد.